جدول جو
جدول جو

معنی علی بلند - جستجوی لغت در جدول جو

علی بلند
(عَ بُ)
دهی است از دهستان نهارجانات، بخش حومه شهرستان بیرجند. واقع در 36 هزارگزی جنوب خاوری بیرجند. ناحیه ای است جلگه و دارای آب و هوای معتدل، و 6 تن سکنه. آب آن از قنات تأمین می شود. و محصول آن غلات است. اهالی به زراعت اشتغال دارند. راه آن مالرو است. مزرعۀ ’مافریز’ جزء این ده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(عَ یِ جَلْ لا)
ابن احمد بن موسی بن علی جلاد راکبی نخلی حنفی. نحوی و عالم فرایض بود و بسال 732 هجری قمری متولد شد. او راست: 1- شرح الکافی احمد نجاس، در نحو. 2- شرح الکافی، در فرایض. (از معجم المؤلفین بنقل از کشف الظنون ص 1378. بغیهالوعاه ص 328)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ سَ مَ)
ابن خواجه عبدالصمد گیلانی. مشهور به سمند. وی برادر حسین خان کلانتر اردو بود و در قرن 11 هجری قمری میزیست. او را برخی اشعار است. (از الذریعۀ آقابزرگ طهرانی ج 9 ص 470 از تذکرۀ نصرآبادی فصل 5 ص 137)
لغت نامه دهخدا
(قُ ؟)
دهی است از دهستان مرکزی بخش حومه شهرستان بهبهان، واقع در15هزارگزی جنوب خاوری بهبهان و 10هزارگزی جنوب خاوری شوسۀ بهبهان به اهواز. موقع جغرافیایی آن دشت و هوای آن گرمسیری و مالاریائی است. این ده 93 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول آن غلات، برنج، حبوبات، کنجد، پشم و لبنیات و شغل اهالی زراعت و حشم داری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ قَ لَ دَ)
امیر علی قلندر، میکائیل. وی از امرای سلطان طاهر حاکم حله بود. و چون پدرش سلطان احمد از بغداد نزد او آمد وی از پدر بترسید و با امرای خود که از جملۀ آنها امیرعلی قلندر میکائیل بود یاغی گشت و از آب بگذشت و سلطان احمد از قرایوسف کمک خواست و در جنگی که بین قرایوسف و سلطان احمد با سلطان طاهر در گرفت طاهر شکست خورد و بقتل رسید. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 516 شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ بَ لَ)
ابن ابراهیم بن محمد بن عیسی بن سعدالخیر انصاری بلنسی، مکنّی به ابوالحسن. وی عالم در زبان و ادبیات عرب، و نویسنده و شاعر و خوش نویس بود. و در سال 570 یا 571 هجری قمری در اشبیلیه درگذشت. او راست: 1- جذوهالبیان و فریدهالعقیان. 2- الحلل، که شرح الجمل زجاجی در نحو است. 3- کتاب الفرط علی الکامل. و نیز اشعاری از او باقی مانده است. (از معجم المؤلفین بنقل از التکملۀ ابن ابار ص 671. فوات الوفیات ج 2 ص 38. کشف الظنون ص 581 و 603). و نیز رجوع به ابوالحسن انصاری شود
ابن عطیه بن مطرف بن سلمۀ لخمی بلنسی، مشهور به ابن زقاق و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی لخمی و نیز به ابن زقاق شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ بَ)
ابن احمد بلخی، مکنّی به ابوالقاسم. یکی از علمای نجوم بود. او راست: 1- سرالاسرار فی حقیقه التیسیر و کیفیهالاستمرار. 2- شصت باب نجوم. (از یادداشت دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(عَ وَ)
تیره ای از طایفۀ ’بکش’ است و آن طایفه ای است از ایل ممسنی در فارس. این تیره را ’عالی وند’ نیز نامند. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 90) (ازفارسنامۀ ناصری، بلوکات فارس بلوک ممسنی ص 303)
لغت نامه دهخدا
(گُ بَ)
دهی است از بخش دهدز شهرستان اهواز واقع در 12هزارگزی شمال خاوری دهدز، کنار راه مالرو گردبندان به سرمازو. هوای آن معتدل و دارای 110 تن سکنه است. آب آن از چشمه و قنات و محصول آن غلات و صیفی و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(عَ لی یِ نِلْ حُ سَ)
دهی است از دهستان کیاکلا، بخش مرکزی شهرستان شاهی. واقع در 17 هزارگزی شمال شاهی و 2 هزارگزی باختر راه شوسۀ شاهی به جویبار. ناحیه ای است دشت و دارای آب و هوای معتدل ومرطوب مالاریائی، و 170 تن سکنه. آب آن از رود خانه تالار و جویبار تأمین می شود. محصول آن برنج، کنف، کنجد، غلات و صیفی است. اهالی به زراعت اشتغال دارند و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
مزرعه ای در شمال شرقی بالا جاده کردکوی
فرهنگ گویش مازندرانی
گردن بند
فرهنگ گویش مازندرانی
ساق بلند
فرهنگ گویش مازندرانی